قرائات قرآنی از دیدگاه روایات(۲)

قرائات قرآنی از دیدگاه روایات(۲)

 قرائات قرآنی از دیدگاه روایات(۲)

پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله): «انّ هذا القرآن أُنزل علي سبعة أحرفٍ فاقْرَؤُا ما تيسّر منه».
با دقّت در مطلبي كه در قسمت اول بيان كرديم، نتيجه اين مي‎شود كه«قراءات سبعه» نيز از مصاديق اين حديث مي‎باشند بلكه چون در حال حاضر ما فقط همين هفت نو قرائت را داريم ـ به اجماع علماي عامّه و خاصّه ـ بايد بگوييم مصداق حديث پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فقط همين قراءات سبعه است (دقت شود)

 
ما نمي‎گوييم پيامبر خدا پيشگويي كرده و منظورشان از «أحرف سبعه» همان اشخاص مشخص قرّاء سبعه هستند بلكه مي‎گوييم اين حديث در حال حاضر در قرائت آنان منحصر مي‎شود.
حال ممكن است اين سؤال پيش آيد كه در اين صورت بايد كلمة «أحرف» به معناي قرائت‎ها باشد و نه معناي ديگر.
اتفاقاً ما به منابع تاريخي و روايي مراجعه نموديم و معلوم شده كه در بسياري از روايات و احاديث، منظور از «حرف، قرائت» است و فقط مي‎توان از «حرف، قرائت» را مقصود گوينده دانست و بعضاً خود نيز تصريح كرده‎اند.
«علّامة شعراني» مي‎فرمايد: «آنچه نزد ما مقبول است، نازل شدن قرآن بر حرف واحد مي‎باشد، مقصودم قرائت واحد است».[1]
در تاريخ قرآن آمده است: «معناي ديگر أحرف، قراءات است اگر چه قراءات مستلزم كلمات و سخنان زياد است (از حيث معناي لغوي) ولي پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از باب تسمية الكل باسم جزئه از قراءات، به «أحرف» تعبير فرموده».[2]
و نيز زرقاني در «مناهل العرفان» و طبري در تفسيرش و همچنين ابن الجزري در طبقات القرّاء و ابوعمرو الداني، «حرف» را به «قرائت» ترجمه نموده‎اند؛ يعني از «حرف، قرائت» را قصد كرده‎اند.
دليل دوم:
اكثر بلكه همة دانشمندان علوم قرآني كه به توضيح اين حديث پرداخته‎اند، آن را از نقطه نظر «أحرف سبعه» يا «سبعة أحرف» مورد پژوهش و تحقيق قرار داده‎اند؛ يعني از كلّ حديث فقط كلمة «سبعة أحرف» را بررسي كرده‎اند كه مقصود از «أحرف» چيست؟ چون همة معضلات در فهم معناي «أحرف» و «سبعه» است و هر كس را نظري در اين باب مي‎باشد، علي هذا اين حديث، به حديث «سبعة أحرف» يا «أحرف سبعه» شهرت يافته است.
ابتدا در معناي كلمة «سبعه» بحث مي‎كنيم، عدّه‎اي از دانشمندان در صدد بيان اين نكته بوده‎اند كه منظور پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از سبعه، عدد حصري نيست بلكه در حديث، «سبعه» دلالت بر كثرت دارد. اگر چنين بود، معناي «أحرف» و تفسير آن به وجوه متعدد، آسان بود امّا چه كنيم كه سستي اين قول بسيار آشكار است. و سيوطي اين نظريّه را با دلايل قطعي رد كرده و واقعاً با پرمايگي، اين سطور را نگاشته است.[3]
و بسياري از علماي علوم قرآني معتقدند كه عدد «سبعه» دالّ بر «حصر» است نه كثرت[4]، خصوصاً كه در تمامي احاديث وارده، عدد «هفت» آمده نه «هفتصد»، تا دلالت بر كثرت كند.
و امّا در معناي كلمة «أحرف»، حقير گويد اين بحث را صاحب «مباحث في علوم القرآن» جدّاً با استواري نگاشته و نظر وي با عقل و نقل مطابق است:
در تبيين و تفسير معاني كلمة أحرف، اختلاف عقيده بين علما و دانشمندان اسلامي بسيار است به گونه‎اي كه گروهي از آنان 35 معناي متعدد و عده‎اي چهل معنا براي اين حديث متذكّر شده‎اند، گرچه اكثر اين معاني با عدم تأييد روايت صحيح و منطق سليم همراهند. در اينجا چند نظريه را ذكر مي‎كنيم:
برخي گفته‎اند: مقصود از «حرف، قرائت» مي‎باشد مثل قول ابن جزري آنجا كه مي‎گويد: «شاميان قرآن را به حرف اين عامر مي‎خوانند» يعني با قرائت ابن عامر.
گروهي گفته‎اند: منظور از «حرف» يعني «مقصد» و «وجه» مي‎باشد.
گروهي گفته‎اند: مقصود از «سبعه» عدد مشخص نيست و دلالت بر كثرت دارد.
گروهي گفته‎اند: از «احرف سبعه» لهجه‎هاي گوناگون قصد شده است.
گروهي گفته‎اند: «احرف سبعه» متشكل از اظهار، ادغام، روم، اشمام، تخفيف، تسهيل و نقل و ابدال است.
تعدادي متذكر شده‎اند كه: مقصود از آن، قبايل: هذيل، قريش، تميم، ازد، ربيعه، هوازن و سعد بن بكر مي‎باشد.

 
و گفته‎اند: «احرف سبعه» عبارت از هفت علم است: علم انشاء و احياء، علم توحيد و تنزيه، علم صفات ذات، علم صفات افعال، علم صفات عفو و عذاب، علم حشر و حساب، علم نبوّت.
و همچنين گفته شده: مقصود از «احرف سبعه»، هفت دسته از آيات قرآن مي‎باشد: مطلق و مقيّد، عام و خاص، نصّ و مؤوّل، ناسخ و منسوخ، مجمل و مفسّر، استثناء، قَسَم‎هاي قرآن و نظرات بسيار ديگر آمده است.
و در ادامه از كتاب مباحث في علوم القرآن چنين آمده: مي‎توان گفت منظور از وجوه سبعه، سهل گيري پيامبر در خواندن قرآن براي مسلمين است، يعني اگر مسلمانان از اين وجوه تخفيف استعمال كنند و آيات الهي را متفاوت با قرائت اصلي بخوانند صحيح بوده و بدون اشكال است چرا كه قرائت‎هاي مختلف با قرائت اصلي در هفت وجه تفاوت دارند:
1. تفاوت در اعراب، با تغيير ياعدم تغيير در معنا مانند: «فَتُلقي» و «فَتَلَقّي» با تغيير معنا و مانند: «وَ لايَضار» و «و لايُضار» بدون تغيير معنا.
2. تفاوت در حرف، بدون تغيير شكل خطي كلمه با تغيير معنا مثل: «يعلمون» و «تعلمون» و با تغيير شكل كلمه و بدون تغيير معنا مثل: «الصراط» و «السراط».
3. اختلاف در مفرد و مثني و جمع و تذكير و تأنيث آوردن كلمات قرآن مانند: «لأمانتهم» و «لأماناتهم» و...
4. اختلاف در آوردن كلمات مترادف: مانند: «أيديهما» و «ايمانهما».
5. اختلاف در تقدّم و تأخّر كلمات مانند: «فيُقتلون و يَقتلون» و «فيَقتلون و يُقتلون».
6. اختلاف در حذف و اثبات حروف جرّ يا عاطفه مي‎باشد مانند: «تَجري تَحتها» با «تَجري مِن تَحتها» يا: «و قالوا اتّخذ الله» با «قالوا اتخذ الله».
7. اختلاف در لهجه‎هاست مثل: «الصلاة» و «الطلاق» كه طبق قاعده بايد با ترقيق لام ادا شود امّا بنا بر قرائتي بر اثر تغيُّر لهجه با تفخيم لام قرائت شده‎اند.
ابن هشام مي‎گويد: وقتي قبايل عرب اشعار همديگر را مي‎خواندند، در خواندن شعرِ شاعرِ قبيلة ديگر، تغييراتي به اقتضاي عادت لساني خود ايجاد مي‎كردند.
قابل توجه اينكه: منظور از ذكر وجود هفتگانه اختلافات، جمع شدن همة آنها در كلمة واحد نيست بلكه ممكن است گاهي در يك كلمه دو وجه اختلاف يا بيشتر فراهم آيد.[5]
و امّا مسئلة بسيار مهمي كه «دكتر صبحي صالح» پس از بيان نظريّه خود بدان نپرداخته، اينكه آيا اين وجوه مختلف هفتگانه، در قراءات معتبر است يا غير معتبر؟ اگر بگوييد اعمّ است كه بي‎شك وجوه، منحصر در اين هفت قسم نمي‎شود و اگر بگوييد از قراءات معتبر گرفته شده، گوييم اين قراءات معتبر متّفقاً (عامّه و خاصّه) منحصر در قراءات قرّاء سبعه است.
پس وجوه هفتگانة مذكور از قراءات سبعه اخذ شده و باز هم بايد بگوييم كه «أحرف سبعه» غير مستقيم به «قراءات سبعه» بازگشت مي‎كند.

تأييد ائمّة معصومين(عليهم السّلام)
در ذيل اين عنوان نيز از دو جهت بحث خواهيم كرد.
حكومت بني اميه بعد از خسارات بي‎شماري كه به پيكر اسلام وارد ساخت كه تا كنون نيز اثرات سوء آن مشهود است، مي‎رفت تا سستي و سقوط خود را شاهد باشد و درعوض، سلسلة بني عباس در حال به دست گرفتن حكومت و قدرت بودند. بين اين دو طايفة ظالم و ستمگر، نبردي نه آن چنان ظاهر و ملموس در گرفته بود و هر يك مصمم بود تا بر تخت سلطنت بنشيند، امويان خواهان آن بودند كه حكومت همچنان در دستشان باشد و عباسيان نيز چون پايه‎هاي حكومت امويان را سست مي‎انگاشتند، خواهان تصرف تخت و تاج آن بودند لذا اشتغال ظالمين با ظالمين تحقق يافته و جوّ اجتماعي بسيار مساعد بود تا امام آن عصر ـ امام محمد باقر و بعد امام جعفر صادق ـ عليهما السّلام ـ ـ به ترويج علوم و معارف اسلامي بپردازند و چنين نيز شد تا آنجا كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ بنياد يا مدرسه و يا محفل درسي داشته و شاگردان بسياري در علوم ناب اسلامي پرورانده است. از آنجا كه دو طايفة مذكور در فكر تصرف حكومت بودند به مسائل اجتماعي مسلمين توجه چنداني نداشتند، در همين زمان بود كه تدوين احاديث آغاز گشت.[6]
و تحقيقاً در همين دوران بوده كه «علم قرائت» بسيار مطرح بلكه مسئلة روز بوده است. و چون امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‎توانستند به راحتي مسائل ديني و مشكلات مردم را رسيدگي كنند ـ بخاطر عدم وجود مزاحم يا كم بودن مزاحمت از سوي حكومت وقت كه درگير كسب قدرت بود ـ و اصلاً فقه را در همين زمان به متعلمين آموزش داده‎اند، لذا مذهب شيعه به آن عزيز منسوب گشته و علم فقه نيز «جعفري» نام گرفته است.
مقصود اينكه حتماً در مورد قراءات مختلف و صحّت يا عدم صحّت آنها به امام صادق ـ عليه السّلام ـ رجوع كرده‎اند و امام ـ عليه السّلام ـ نيز يقيناً جواب فرموده‎اند كه جواب آن عزيز را مطرح خواهيم كرد.
و «امّا بيان قسم اول»:

حديث سبعة احرف در بيان ائمّة معصومين
مضمون اين حديث با عبارات مختلف از پيامبر اكرم، امام اميرالمؤمنين، امام محمد باقر وامام جعفر صادق ـ عليهم السّلام ـ از سوي علماي شيعه روايت شده است.
الف. صدوق ـ عليه الرحمه ـ درخصال طي سندي از عيسي بن عبدالله الهاشمي و او از پدرش و او از پدرانش روايت كرده كه پيامبر فرمود: «أتاني آتٍ مِن الله، فقال: انّ الله يأمُركَ أن تَقْرَأَ الْقُرآنَ علي حرفٍ واحدٍ. فَقُلتُ: يا رَبِّ وَسِّعْ عَلي أُمّتي، فقال: انّ الله يأمُركَ أن تَقْرَأَ القُرآن عَلي سبعة أحرفٍ».[7]
[1] . حاشية فصل الخطاب، محدث نوري (ره)، ص 2.
[2] . پژوهشي در تاريخ قرآن كريم به نقل از مجلة دانشكدة دانشگاه فؤاد، ص 110.
[3] . الاتقان في علوم القرآن، عبدالرحمن سيوطي، ج 1، ص 78.
[4] . مباحث في علوم القرآن، صبحي صالح، به نقل از البرهان، ج 1، ص 212.
[5] . مباحث في علوم القرآن، دكتر صبحي صالح، آخرين قسمت فصل سوم با تلخيص.
[6] . روش علّامة طباطبائي در الميزان، علي الأوسي، مترجم: سيد حسن ميرجليلي، ص 137.
[7] . التمهيد في علوم القرآن، به نقل از خصال، صدوق، ج 2، ص 358.




:: موضوعات مرتبط: قرآن و عترت , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : دکتر م معروف . پوریا تمسکنی
تاریخ : دو شنبه 1 خرداد 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: